مثلا شعر
مثلا شعر

مثلا شعر

کوله بار ریا


 

زهر با خود داشت،هر جامی چشیدم از شما

هیچ  جز  نامردمی ، هرگز  ندیدم  از  شما

بود  بیهوده  هر  امیدی  که  در  دل  داشتم

شد  سیه پوش  عزا  و  ماتم  عیدم  از  شما

عشق را  بازیچه  دست هوس کردید ، حیف

بود  قلابی ، هر احساسی  که  دیدم  از شما

در دل چون سنگ تان یک قطره بی تاثیر بود

این همه نازی که روز و شب کشیدم از شما

کاسبی  کردید  با   دل  ؛  ناحبیبان  خدا  !

جو گرفتم  هر چه  را  گندم  خریدم از شما

پا کشیدم  از  دری  که  قفل  هایش  وا نشد

دست های  خواهش  خود  را بریدم  از شما

شوره  زاری  شد ،  گلستان  وفای  دوستان

برگ برگش خار بود آن گل که چیدم از شما

راستی تان  را  چگونه  می شود  باور کنم

جز  دروغ  آیا   کلامی  هم  شنیدم  از شما

جز ریا  در کوله بار  عاشق  و  عابد  نبود

دل به  شیطان می سپارم ، نا امیدم  از شما

 

(ادم)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد