مثلا شعر
مثلا شعر

مثلا شعر

انکار خود



 

مانند  گل ، آزرده  خار  خودم  بودم

در آستین  جامه ام ، مار خودم بودم

پنداشتم چون من شما هم دل خریدارید

چون غافلان در بند  پندار خودم بودم

درچشم خودهم نیست قدر و قیمتی ما را

زیرا که عمری را در انکار خودم بودم

بیگانه  با خود ،  بندگی دیگران  کردم

ای کاش روزی، لحظه ای یارخودم بودم

راز مرا نه دوست می دانست نه دشمن

خود  روزن افشای اسرار خودم بودم

هر جا که در کارم گره افتاد فهمیدم

تنها خود من ، گره کار خودم بودم

خودکرده ها راچاره نتوان کرد، می دانم

افسوس  من  محکوم  اقرار خودم  بودم

نشنیده ام از هیچ کس آوای دلتنگی

غم نغمه نی ، ناله تار خودم  بودم

این زلزله ها از گسل های دل من بود

من دل شکسته ، زیر آوار خودم بودم

ای کاش همچون سال های پیش ترازاین

دور از شما در غربت غار خودم  بودم 


 

   (ادم)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد