مثلا شعر
مثلا شعر

مثلا شعر

شوق چکیدن



 

یوسفم گرگ شدی میل دریدن داری

جای کندوی  عسل نیش گزیدن داری

روز اول همه گل بودی و گل می گفتی

چه شد امروز فقط خار خلیدن داری

عهد و پیوند تو یک لحظه نپاید هرگز

پیش از بستن آن قصد بریدن داری

قصه غصه حال دل بیچاره خود

دهمت شرح اگر میل شنیدن داری

قتلگاه دگری کرد در این سینه بپا

چشم های تو ، ببین گر دل دیدن داری

صبرکن ، سعی در این هروله از پا افتاد

کعبه ای تو چه نیازی به دویدن داری

گفتی ای مدعی دوست ، نکن ناله ، بیا

گر تمنای به مقصود رسیدن داری

طاقت سنگ نداری در این خانه نزن

جلد بامی نشو، چون شور پریدن داری

رنج و درد است پر و بال به مقصد رفتن

اشک باید شوی ، گر شوق چکیدن داری

بار عشق ست ، به دوش همه کس نگذارند

مرد این راهی اگر ، تاب کشیدن داری!

_____

(ادم)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد