مثلا شعر
مثلا شعر

مثلا شعر

فراموش نمی کنم !



هنوز

فراموش نکرده ام

آن روزهایی را

که دارا انار داشت

و خواهرم سارا

برای انار گریه می کرد

 

انگار همین دیروز بود

فراموش نکرده ام

هنوز

دستهای من

متورم ترکه های آموزگار است

 

_آقا اجازه !

چرا سارا انار ندارد؟

مثل پدر ما

پدر سارا هم

وضعش خوب نیست !

 

هیچ کدام از بچه های کلاس انار نداشت

اما همه به سوالم خندیدند

و معلم

علامت سوال بزرگی را

که درخنده هایشان بود

ندید!

فراموش نکرده ام

من قهرمان نبودم

اما تنها بودم

و دست هایم

هنوز متورم آن تنهایی است !

____

(ادم)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد