هنوز
فراموش نکرده ام
آن روزهایی را
که دارا انار داشت
و خواهرم سارا
برای انار گریه می کرد
انگار همین دیروز بود
فراموش نکرده ام
هنوز
دستهای من
متورم ترکه های آموزگار است
_آقا اجازه !
چرا سارا انار ندارد؟
مثل پدر ما
پدر سارا هم
وضعش خوب نیست !
هیچ کدام از بچه های کلاس انار نداشت
اما همه به سوالم خندیدند
و معلم
علامت سوال بزرگی را
که درخنده هایشان بود
ندید!
فراموش نکرده ام
من قهرمان نبودم
اما تنها بودم
و دست هایم
هنوز متورم آن تنهایی است !
____
(ادم)